این داستان کوتاه هم یه جا دیدم و گفتم تو وبلاگم بزارم خیلی قشنگ بود مخصوصا چون اختلاف طبقاتی بین فقیر و ثروتمند رو نشون می ده.
لخونید و لذت ببرید
روزی فقیر و ثروتمندی در راهی به هم رسیدند.
فقیر که از شدت گرسنگی نای حرف زدن نداشت از ثروتمند پرسید کجا می روی؟
ثروتمند در حالی که از چاقی شدید صورتش پف کرده بود گفت:راستش قدم می زنم تا اشتها بیابم و بتوانم مجددا غذا بخورم.
سپس ثروتمند به ظاهر فقیر نگاهی دقیق انداخت و پرسید تو کجا می روی؟
فقیر بهت زده گفت من می گردم تا بلکه لقمه نانی به دست آورم و از گرسنگی نجات یابم.